loading...
استاتوس و عکسهای باحال فیس بوکی
مدیر بازدید : 20 جمعه 17 آذر 1391 نظرات (0)

زنگ تفریح رو یادتونه ؟؟؟!

.

.

.

.

والا فقط اسمش زنگ تفریح بود ما که همش توش مشق ساعات بعد مینوشتیم.... 

 


یه دووس دخترم ندارم بهش بگم
"تو باید ماله من باشی چون لایقه بهترین هایی" :))!!


اگه دیدین یه پسر سینه سپر کرده و سرشو بالا گرفته و زبونشو در آورده تعجب نکنید
.
.
.

.
.
.

.


.

.

.

. داره زیپ شلوارشو میکشه بالا

موقع عصبانيت 10ثانيه صبر كنيد يه ليوان آب هم بخورين

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

حتما فحشهاي بهتري يادتون مياد!

به لره می گن " بیا اینجا " به انگلیسی چی می شه ؟
میگه : کام هیر
میگن حالا " برو اونجا" به انگلیسی چی میشه ؟
میگه : میرم اونجا میگم کام هیر

رفتم به مغازه دوستم، دیدم یه دختر شاکی اومد تو، لپ تابشو کوبید رومیز، به فروشنده گفت که لپتابتون خرابه من اینو نمیخوام.
فروشنده: چرا؟
دختره: من نمیتونم اطلاعات لپ تاب قدیمیم و روی این بریزم!
فروشنده: خانم امکان نداره، میشه لطفا این کارو جلوی من انجام بدین؟
.
....
دختره لپ تاپاشو روشن کرد، یه موس هم از کیفش درآورد
-روی فایل مورد نظرش با موس راست کلیک کرد و cut رو انتخاب کرد.

-موس رو از اون لپ تاب
جدا کرد.

-بعدش با دقت موس و برداشت و به لپ تاب جدیده وصل کرد.

-دوباره راست کلیک کرد و از اونجا PASTE رو زد!!!!
.
.
.
.
.
-فروشنده سکته کرد مرد!
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻣﯿﺮﻩ ﭘﯿﺘﺰﺍ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﯾﻪ ﭘﯿﺘﺰﺍ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﻣﯿﺪﻩ
ﺻﻨﺪﻭﻕ ﺩﺍﺭ ﻣﯿﭙﺮﺳﻪ ﭘﯿﺘﺰﺍﺗﻮﻥ ﭼﻨﺪ ﻗﺴﻤﺖ ﺑﺸﻪ ؟ ۶ ﯾﺎ ١٢
ﻗﺴﻤﺖ ؟
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻣﯿﮕﻪ ﻭﺍﯼ ﻧﻪ ﻣﻦ ١٢ﺗﺎ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﺑﺨﻮﺭﻡ ﻫﻤﻮﻥ ۶
ﻗﺴﻤﺘﺶ ﮐﻨﯿﺪ

ﺟﺪﻳﺪﺍ بعضی ﭘﺴﺮﺍ
ﻣﻮﻫﺎﺷﻮﻧﻮ ﻫﺎﻱ ﻻﻳﺖ ﻭ ﻟﻮﻻﻳﺖ ﻣﻴﻜﻨﻦ
ﻧﺎﺧﻦ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﻴﻜﻨﻦ
ﺑﺎ ﻋﺸﻮﻩ ﺣﺮﻑ ﻣﻴﺰﻧﻦ
ﻛﻢ ﻛﻢ ﻣﻴﺘﺮﺳﻴﻢ ﭘﺎﺭک ﺩﻭﺑﻞ ﺭﻭ هم ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﻨﻦ ! 

یه سوال فنی: چرا “فوت” سرده و “ها” گرمه ؟ مگه جفتشون از دهن در نمیاد چرا “فوت” میکنی سرده و “ها” میکنی گرمه؟

شنیدین این پسرای دم بخت میگن: من قصد ازدواج ندارم؟
یکی نیست بهشون بگه آخه عزیز من!
ازدواج که قصد نمی خواد!! پول می خواد که تو نداری!

یه شب ساعت 9 بارون وحشتناکی می بارید،
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دوس دخترم زنگ زد گفت: همین الآن پیاده بیا ونک منم میام ، هرکی بیشتر خیس شده بود اون عشقش بیشتره
.
هیچی دیگه منم پای فیسبوک بودم یادم رفت،طفلک نمیدونم سرماخوردگیش خوب شده یا نه آخه دو ساله ندیدمش
دختره استاتوس گذاشته:
امروز یک شلوارک خریدم،حالا اومدم خونه تنگه ه ه ه ه ه...:(
من: :|

یک پسره:الهی قربون اون پاهات بشم
♥ :* :x
من: :|

یک پسر دیگه:ناراحت نشو عروسکم من خودم ۳تا سایز بزرگشو میخرم... :*
بازم من: :|

یک پسر دیگه:چرا آخه ملوسکم؟نکنه کمی چاق شدی؟:(
من: :|

یک پسر دیگه:ای جانم,,اووف نشدی خودت؟
من: :|

ینی تنها چیزی که منو آروم میکنه، اینه که هنوز گزینه حمله نظامی رو میز اوباماست=))))))))))))))))

اون احمقایی که پشت در مستراح شماره موبایلشونو می نویسن ، خدایی روشون میشه چهار روز دیگه بگن عشقشون رو از تو مستراح پیدا کردن . بهدشم اخه مگه تو مستراح مردونه دختر مياد الدنگ :|
فكر اقتصادي خوب زده به سرم :
می خوام برم واشنگتن یکی از کلیه هامو بفروشم دلار بگیرم بیام ایران هم یه کلیه بخرم هم یه بنز کوپه !!
شما هارو به ته دیگ ماکارونی قسمتون می دم وقتی دارین با تلفن یا موبایل صحبت می کنین با خودکار روی هر چیزی که دم دستتون بود چرت و پرت ننویسین یا نقاشی نکشین..
آخه من الان این مدرک پایان تحصیلاتم که دوستم روش عکس الاغ کشیده ،کجا ببرم نشون بدم..!!
رفتم تو اتاقم به بهونه ی درس خوندن ، تو فیس بوک بودم و ول میچرخیدم تو پیـجـام ..
ده دقیقه که گذشت مامانم داد زد چیکار میکنی ؟!!
گفتم دارم درس میخونم ..
هیچی نگفت ، یه پنج دقیقه بعد دوباره گفت چیکار میکنی ؟!!
گفتم درس میخونم دیگــــــه ..!!
گفت : پس حداقل بیا کتاباتو ببر بهتر متوجه بشی ..!!

خدا خر را آفرید و به او گفت: تو بار خواهی برد، از زمانی که تابش آفتاب آغاز می شود تا زمانی که تاریکی شب سر می رسد.و همواره بر پشت تو باری سنگین خواهد بود.و تو علف خواهی خورد و از عقل بی بهره
خواهی بود و پنجاه سال عمر خواهی کرد و تو یک خر خواهی بود.

خر به خداوند پاسخ داد:خداوندا! من می خواهم خر باشم،اما پنجاه سال برای خری همچون من عمری طولانی است. پس کاری کن ف
قط بیست سال زندگی کنم و خداوند آرزوی 

خر را برآورده کرد

خدا سگ را آفرید و به او گفت:تو نگهبان خانه انسان خواهی بود و بهترین دوست و وفادارترین یار انسان خواهی شد.تو غذایی را که
به تو می دهند خواهی خورد و سی سال زندگی خواهی کرد.تو یک سگ خواهی بود.

سگ به خداوند پاسخ داد:خداوندا! سی سال زندگی عمری طولانی است.کاری کن من فقط پانزده سال عمر کنم و خداوند آرزوی سگ را
برآورد...

خدا میمون را آفرید و به او گفت: و تو از این سو به آن سو و از
این شاخه به آن شاخه خواهی پرید و برای سرگرم کردن دیگران کارهای
جالب انجام خواهی داد و بیست سال عمر خواهی کرد.و یک میمون خواهی بود.

میمون به خداوند پاسخ داد:بیست سال عمری طولانی است، من
می خواهم ده سال عمر کنم.و خداوند آرزوی میمون را برآورده کرد.

و
سرانجام خداوند انسان را آفرید و به او گفت:تو انسان هستی.تنها
مخلوق هوشمند روی تمام سطح کره زمین.تو می توانی از هوش خودت
استفاده کنی و سروری همه موجودات را برعهده بگیری و بر تمام جهان
تسلط داشته باشی.و تو بیست سال عمرخواهی کرد.

انسان گفت: سرورم!گرچه من دوست دارم انسان باشم، اما بیست
سال مدت کمی برای زندگی است.آن سی سالی که خر نخواست ، آن پانزده سالی که سگ نخواست و آن ده سالی که میمون نخواست زندگی کند، به من بده.

و
خداوند آرزوی انسان را برآورده کرد...و از آن زمان تا کنون انسان فقط بیست سال مثل انسان زندگی میکند�!!!

و
پس از آن،ازدواج می کند و سی سال مثل خر کار می کند مثل خر زندگی میکند ، و مثل خر بار میبرد

و
پس از اینکه فرزندانش بزرگ شدند،پانزده سال مثل سگ از خانه ای که درآن زندگی می کند، نگهبانی می دهد وهرچه به او بدهند میخورد...!!!
و
وقتی پیر شد، ده سال مثل میمونزندگی می کند؛ از خانه این پسرش به
خانه آن دخترش می رود و سعی می کندمثل میمون نوه هایش را سرگرم کند...!!
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 75
  • کل نظرات : 27
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 39
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 42
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 43
  • بازدید ماه : 43
  • بازدید سال : 52
  • بازدید کلی : 48,886